جدیدترین نوشته ها
جدیدترین آثار
اجرا شده توسط: همیار وردپرس
اشاره: نگارنده در پروژه تحقیقاتی خود با عنوان “منشور نیازهای رشد کودکان و نوجوانان برای زندگی پاک” که به سفارش کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان انجام شد، در نهایت به این نتیجه رسید که مهمترین نیازهای رشد فرزندان ما برای زندگی، عبارتند از نیاز به کسب توانایی فهم زندگی، نیاز به و تشخیص و تمییز و کسب قوۀ قضاوت صحیح، و نیاز به برخورداری از توانایی تصمیم گیری. در این تحقیق چنین استدلال شده است که برای رفع این سه نیاز اساسی و -در نتیجه- برای تحقق آرمان های اساسی مطرح شده در نظریه تربیت عقلانی بصیرت گراباید دو توانایی اساسی “مشاهدۀ صحیح” و “درس آموزی فعال” ایجاد شود و برای این منظور باید از یک مسیر اساسی عبور کنیم: “پرورش روح جستجوگری” و “پرورش توان تفکر”. این مقاله، و مقالات بعدی به این موضوع می پردازد.
ایجاد نیاز جستجوگری و کاوش، همان ایجاد “انگیزه” برای یادگیری و “پرورش روح علمی” است که در اغلب کتب تربیتی به آن به تفصیل بحث شده است اما “پرورش تفکر” نیازمند بحثی اساسی برای تعیین ماهیت تفکر، انواع و اقسام و نیز نحوۀ پرورش آن است که در این مقاله و مقالات بعدی به آن می پردازیم:
برخی از آموزشها را می توان صحیح و نتیجه بخش و برخی را ناصحیح و ناسودمند دانست. آموزش صحیح و واقعي، “نحوۀ انديشيدن” را مي آموزد و زمينه را براي حركت انديشۀ يادگيرنده و دستيابي او به شناخت هموار مي سازد.
آموزش واقعي و ارزشمند همچنین بايد توانايي انتخاب و تصميم گيري را به يادگيرنده بدهد. يادگيرنده، حتی اگر کودک پیش دبستانی باشد، مصرف كنندۀ آن چيزي نيست كه ديگران برايش پسنديده و انتخاب كردهاند. انسان، موجودي مختار است و ارزش اعمال او نيز به اختیاری بودن آنهاست و اگر به اجبار انجام شده باشند، فاقد ارزش هستند. آموزش، تدارک ارادی و عقلانی تربیت است. پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید:
«العِلمُ خَزائِنٌ وَ مَفاتیحُهُ السُّؤال… دانش، گنجینه هایی است وکلید آن، پرسشگری است.»
بدین ترتیب آن چه معلم به عنوان وظیفۀ اساسی، پیش روی خود دارد؛ عبارت است از “پرورش روح جستجوگری”. پرورش روح جستجوگری و تلاش برای ایجاد سؤال در ذهن شاگردان نیز از زیربناهای تربیت بصیرت گراست. سؤال، ابزار یادگیری دانش آموز است اما در نظام آموزشی غلط، ابزار ارزیابی دانش آموز توسط معلم است! در تربیت نوین و در فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و آله سؤال، امکانی برای یادگیری است اما در نظام آموزشی غلط، عاملی برای ترساندن بچه هاست! (همانی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله کلید آموختن خطابش می کند!!)
برخورداری از سؤال، داشتنِ روحی جستجوگر، میتواند یادگیریهایی حاصل از تربیتی صحیح باشد. یادگیری -که در اثر تعامل کودک با محیط ایجاد میشود- باید حاصل ارتباط و “تعامل خودانگیختۀ” کودک با محیط پیرامون باشد. کودک می تواند با هر آن چه خارج از وجود اوست(محیط) تعاملی فعال داشته باشد یا به عکس به صورتی منفعلانه با محیط در تماس قرار گیرد. دستکاری اندیشیده، جهت دهی شده و هدفمندِ محیط توسط کودک، که همراه با پرسش و مبتنی بر روح جستجوگری باشد، مصداق مهم و اساسیِ تعامل فعال با محیط است. چنین تعاملی، پرورش دهندۀ روح علمی و تفکر انتقادی در کودک خواهد بود.
پرورش روح جستجوگری در بارۀ ماهیت زندگی به ویژه ابعاد معنوی آن، هدف تربیتی بزرگی است. براین اساس، تربیتی که متضمن ساخت یا تجدید بنای معانی بر اساس تفکر باشد، به الگوهایی گرایش دارد که یکنواخت نیست. در این جا، هدفِ یادگیری، ایجاد فرصت های مناسب برای دانشآموز جهت گسترش خلاقیت، قضاوت، تصمیم سنجیده و مانند این هاست زیرا این بواقع، خودِ اوست که باید به گونهای فعال در جریان تربیت قرار گیرد و با اراده و آگاهی برای یادگیری های خود، دست به انتخاب بزند.
“انگيزش دروني” – ارزش مطلب درسي براي يادگيرنده- از عوامل مؤثر بر يادگيري است. در واقع بايد صرف نظر از موقعيت يادگيري، دانش كسب شده، براي ذهن فرد قابل استفاده شود و منفعت آن دانش به یادگیرنده تفهیم شود تا با علاقه و رغبت، خود به سوی آن حرکت کند. در اين صورت، نيازي به استفاده از انگيزه هاي بيروني مانند نمره و پاداش هاي مادي وجود نخواهد داشت.
وظیفۀ اصلی معلم این است که رغبت به یادگیری را در کودک ایجاد کند اما این رغبت نباید با انگیزههای بیرونی مثل نمره و جایزه ایجاد شود زیرا پایدار و نافع نیست بلکه باید خودِ مبحث درسی و منفعت حاصل از یادگیری مبنای کار معلم برای ایجاد انگیزه باشد. از این رو توسل به روشهایی که معطوف به شرطی سازی بچه ها از طریق امتیاز و جایزه و … است به جای ایجاد انگیزه های درونی برای یادگیری خطایی بزرگ است. این راهبردها که متکی بر راهبردهای تربیتی مکتب رفتارگرایی وآموزه های آن است، به جای تثبیت مفاهیم آموزشی، کودک را به ماشینی تبدیل میکند که صرفاً بر اساس محرکهای بیرونی و آن هم برای دستیابی به امتیاز و جایزه مفاهیم را طوطی وار به حافظه می سپارد.
توجه به نیازهای واقعی کودکان، تعیین دقیق اهداف یادگیری و طراحی فعالیت های یادگیریِ پرنشاط برای انجام شدن توسط بچه ها، از ملزومات پرورش روح جستجوگری است. از آن جا که کودک، موجودی فعال و اندیشمند است، آن گروه از روش های آموزشی مورد توجه هستند که به او مجال فعالیت و به کارگرفتن توانایی هایش را بدهد. باید به بچهها فرصت داد تا خودشان به تنهایی در بارۀ ماهیت زندگی -از جمله بُعد غیر مادی آن- به جستوجو بپردازند و این یعنی ضرورت به کارگیری روش های “تربیت فعال” (Pedagogie active) در فرایند تعلیم و تربیت. به کارگیری روش فعال، به زبان ساده، عبارتست از هدایت و کنترل یادگیری به سمتی که بچه ها با حرکت در متن زندگی و قرار گرفتن در “موقعیت های مسئله ای ( Situations problematique) آن، مهیای دریافت آموزه های مناسب، برای زندگی و براساس زندگی واقعی شوند.
تربیت، جز از طریق به کارگیری روشهای فعال یادگیری میسر نیست و تنها از این مسیر است که میتوان ضمن حفظ حرمت و حریت افراد و ایجاد امکان تصمیمگیری آزادانه، کاری کرد تا آنها به پاسخ مناسبی برای پرسش چگونه زیستن دست یابند.
مطابق نظریۀ تربیت عقلانی بصیرتگرا، کوشش برای آن که معلم در یک زمان و به یک شکل، ارزشها را به همۀ شاگردان تعلیم دهد، کافی نیست، بلکه آن چه مورد نیاز است، به کار انداختن “فکر” شاگردان در مورد ارزش هاست؛ تا خود، آن چه را در موقعیت های مختلف دارای ارزش است، روشن سازند، بر اساس آن در بارۀ واقعیت زندگی و مصادیق حیات قضاوت نموده و با آزادی، برای انتخاب یکی از گزینه های آن تصمیم بگیرند. بر این مبنا، روش اساسی در آموزش عبارت خواهد بود از پرورش تفکر منطقی(تأمل) در متربیان
در تعلیم و تربیت، هیچ چیزی به اندازۀ “تفکر” اهمیت ندارد؛ زیرا جریان تربیت از مسیری آگاهانه و مبتنی بر تعقل میگذرد و تربیت، فعلی آگاهانه، ارادی و مبتنی بر تفکر است که با فعالیت علمی، همراه است و برای متحد ساختن ذهن و جسم متربی یا فکر و عمل او تلاش میکند. مربی باید بیش از هر چیز بر روی اهدافی نظیر “خوب شنیدن” و “خوب دیدن” مظاهر حیات و “اندیشیدنِ” در بارۀ آنها تأکید کند و آموزشهایش معطوف به پرورش این قوا در کودکان باشد.
تفکر چیست؟ چه وقت فکر میکنیم؟ وقتی فکر میکنیم در واقع چکار می کنیم؟ کسی که فکر می کند با کسی که در حال فکر نیست، چه فرقی دارد؟ جایگاه فکر کجاست؟ ابزار آن چیست؟ آیا فکر کردن نقطۀ شروع و پایان دارد؟ نتیجه فکر چیست؟ هدف از فکر کردن چیست؟
پاسخ صحیح این سؤالات نیازمند تعیین موضع و طرز تفکر ما نسبت به جهان، انسان، معرفت و علم، ارزشهاست.
متخصصانی که بر روی انسان و ویژگی های فردی و اجتماعی او مطالعه می کنند، هر یک تعریفی را از مفهوم تفکر اتخاذ یا ابداع کرده اند که با توجه به نگاه هر کدام از مکاتب یا علوم نسبت به انسان و تعریفی که از او ارائه می دهند، متفاوت است. بنابراین تعریف تفکر از این حیث متفاوت می شود.
لغت شناسان سعی در واکاوی ریشه ای کلمۀ تفکر نمودند و آن را «به کار گرفتن ذهن در موضوعی معین یا تردد دل در چیزی» معنا نموده اند. راغب اصفهانی آن را قوه ای دانسته که علم به سوی معلوم رهنمون می شود. تفکر حرکت در آوردن این قوه بر اساس نظر عقل است که فقط برای انسان امکان پذیراست نه حیوان.
در مجموع تعاریف ارائه شده، تفکر یک حالت خود آگاهانه و فعال است که خاستگاه آن ذهن و روان آدمی است یا جریانی است که طی آن معلومات خود را به نحوی مناسب در کنار هم قرار می دهیم تا بتوانیم به یک نتیجه جدید برسیم.
از دیدگاه دکتر علی شریعتمداری «تفکر در برخورد با موقعیتِ نابهنجار یا وضع غیرعادی آغاز می شود.» (شریعتمداری, نقد و خلاقیت در تفکر, 1389, ص. 22) به عبارت دیگر، نقطۀ آغاز تفکر یک گره است! گره ها گاه خارج از “سوژه”(فاعل شناسا) یا “من” هستند-درمحیط- و درک آنها نیازمند آگاهی و تعامل با محیط است و گاه، درون “سوژه”(من) یعنی گره، خودِ “من” است، از جنسِ “من” است، در/از درونِ “من” است و درک آنها نیازمند خودآگاهی و خوداندیشی است. به اعتقاد شریعتمداری «فرد “با توجه”، به وضع غیرعادی، در صدد روشن کردن ریشۀ امر بر می آید و در همین زمینه کوشش می کند سؤال یا مسئلۀ اساسی را مشخص سازد.» (شریعتمداری, نقد و خلاقیت در تفکر, 1389, ص. 22) بنابراین نخست این که ابزار تفکر، پیش و بیش از هر چیز “توجه” است؛ دو دیگر این که برخورد با مشکل برای فکر کردن کافی نیست، بلکه باید بتوان مشکلِ خارج از ذهن را به ذهن برد و آن را به مسئله(یعنی امری ذهنی) تبدیل کرد. «پس از مشخص شدن مسئله(در ذهن)، مراحل حل مسئله را(در ذهن) طی می کند.» (شریعتمداری, نقد و خلاقیت در تفکر, 1389, ص. 22) بر این اساس فکر کردن یک فرایند و طی یک مسیر است. در نتیجه ابتدا و انتها، راه و روش و امکان رسیدن یا نرسیدن در آن وجود دارد! و این که طی مراحل حل مسئله در ذهن نهایتاً به اقدام، به اراده، به انجام، به فعل… در عالم خارج منتهی می شود! شریعتمداری معتقد است: «به نظر می آید این فرایند نه تنها در برخورد با مسایل شخصی یا مسایل اجتماعی، بلکه در برخورد با مسایل علمی نیز به همین صورت ظاهر می شود.» (شریعتمداری, نقد و خلاقیت در تفکر, 1389, ص. 22) بر این اساس، ما همیشه برای اقدام و عمل، تصمیم گیری، نیازمند تفکر هستیم یعنی هر تصمیمی مسبوق به یک فرایند تفکری است. حتی تصمیم احمقانه(غیرعاقلانه) نیز نیازمند تفکر است!
به اعتقاد شریعتمداری «آن چه در فرایند تفکر انتقادی، تفکر خلاق، تفکر واگرا و اخذ تصمیم رخ می دهد، فرایند حل مسئله(فرایند تفکر) است. آدمی چه در اخذ تصمیمات، چه در امور شخصی و چه در حل امور اجتماعی و همچنین در حل مشکلات اجتماعی، زمانی فکر میکند(نقطۀ آغاز فکر) که با سؤال یا مسئلۀ اساسی روبرو شود.» (شریعتمداری, نقد و خلاقیت در تفکر, 1389, ص. 25) این نکته اشاره به نقطۀ آغاز تفکر یعنی برخورد با مشکل و گره خارج از ذهن خود و سپس تبدیل مشکل خارج از ذهن به امری ذهنی(مسئله) دارد. «مراحل تفکر همان مراحل حل مسئله است. بنابراین باید ماهیت تفکر را از طریق حل مسئله روشن ساخت.» (شریعتمداری, نقد و خلاقیت در تفکر, 1389, ص. 25)
جان دیویی برای تفکر، سه مرحله یا سطح مختلف در نظر می گیرد:
«در وهلۀ اول فکر عبارتست از آن چه در ذهن می آید. در این جا فکر به معنای آگاهی از آن چه در ذهن می آید است.» (شریعتمداری, نقد و خلاقیت در تفکر, 1389, ص. 22-23)
در این مرحله، تفکر عبارتست از آگاهی نسبت به آن چه وارد ذهن میشود.
«در وهلۀ دوم، فکر جدا شدن یا دور شدن چیزی است که مستقیماً ارائه می شود. ما در بارۀ چیزهایی فکر می کنیم که آنها را نه می بینیم، نه می شنویم، و نه استشمام می کنیم و نه می چشیم.» (شریعتمداری, نقد و خلاقیت در تفکر, 1389, ص. 22-23)
به عبارت دیگر، فکر یعنی جدا شدن از واقعیت. نقطۀ آغاز فکر آن جاست که دیگر حس نمیکنیم اما به محسوسات میاندیشیم یا محسوسات را تصور میکنیم.
«و در وهلۀ سوم، فکر به عقایدی اطلاق میشود که بر برخی از دلایل یا شواهد مبتنی باشند.» (شریعتمداری, نقد و خلاقیت در تفکر, 1389, ص. 22-23)
مقصود دیویی از فکر -در این جا- باور مدلّل(استدلال شده) است.
دیویی مرحله یا معنای سوم تفکر را در دو نوع یا دو درجه متمایز می کند. نوع نخست مربوط است به مواردی که عقیدهای بیان می شود و از دلایل تأیید کنندۀ آن عقیده ذکری به میان نمی آید یا به طور مختصر ارائه می شوند؛ و نوع دوم مربوط به مواردی است که دلیل یا معنای یک عقیده به صورتی سنجیده بررسی میشود و کفایت آنها برای تأیید عقیده مورد امتحان قرار می گیرد. دیویی به این نوع از تفکر، “تأمل” یا “تفکر منطقی” (Reflexion) نام می دهد. (دیویی, چگونه فکر میکنیم؟, ص. 1-2) و اعتقاد دارد «این نوع تفکر، جنبه تربیتی دارد.» (دیویی, چگونه فکر میکنیم؟, ص. 1-2) به اعتقاد وی «تفکر منطقی عبارتست از بررسی فعال، مداوم و دقیق هر عقیده(باور بدون استدلال/ابطال ناپذیر) یا هر شکل فرضی دانش(فرضیه/گزاره ابطال پذیر)، با توجه به دلایلی که آن عقیده را تایید می کنند و نتایج بیشتری که این عقیده به آنها گرایش دارد.» (دیویی, چگونه فکر میکنیم؟, ص. 6) «دیویی بر این باور است که نقش و ارزش تفکر، رهایی از کارهای عادی، امور غریزی و سایر چیزهایی است که جنبۀ میلی دارد یا تحت تاثیر تمایلات قرار می گیرد.» (شریعتمداری, نقد و خلاقیت در تفکر, 1389, ص. 22-23) بر این اساس، تفکر رها شدن از یکسری قیود است که بیشتر جنبۀ غریزی، هیجانی و عاطفی دارند. به نظر دیویی تفکر مستلزم هدفداری، عاقبت اندیشی، آینده نگری، تخیل، نمادگرایی، توجه به مدلولات، لوازم، نتایج و آثار یک عقیده است. تفکر توجه به امور خارج از حواس، درک، تفسیر زبان طبیعت، درک ارتباط گذشته و حال و آینده، طراحی منطقی، سنجش، پیش بینی و محاسبه است. » (شریعتمداری, نقد و خلاقیت در تفکر, 1389, ص. 22-23)
اسمیت و هولفیش در کتاب بسیار مهم “تفکر منطقی: روش تعلیم و تربیت” پس از توضیح در این باره که مطالعۀ “احساس”، “حافظه” و “تخیل” به عنوان سه جنبۀ مربوط به هم در عمل فکر کردن ممکن است در فهم بیشتر این فعالیت مؤثر باشد و این که عمل خاص فکر کردن وقتی مشخص میشود که ما یکی از این سه جنبه را برای توصیف آن عمل بکار بریم، (فیلیپ.ج.اسمیت, ص. 39) در بارۀ تفکر منطقی چنین می نویسند: «اندیشیدن یا تفکر منطقی با دیگر انواع تفکر از این جهت که به وسیلۀ هدف حل مسئله، کنترل و هدایت می شود، تفاوت دارد. متأسفانه این امر همیشه درک نشده است. بعضی تصور می کنند که فعالیت هایی مانند حفظ و تخیل خود به خود یا ذاتاً بد هستند… با این حال در واقع ممکن است تخیل کم، به اندازۀ تخیل زیاد بد باشد. توجه زیاد به “دنیای واقعی” ممکن است به اندازۀ توجه کم، بد تلقی شود. همین طور ممکن است کنترل، بیش از حد یا خیلی کم انجام شود… تصورات عالی خیالی، یادآوری های طولانی، ادراکات اساسی و حتی سیر آزاد تصورات ممکن است برای فردی در موقعیتی خاص متناسب باشد. هر یک از این امور ممکن است در ارائۀ راه حل در برابر مسئله ای نقشی مهم داشته باشد. تفکر مؤثر یا خوب جریانی است که در آن تعادلی میان احساس و حافظه و تخیل با توجه به هدف یا مسئله به وجود آید. علامت خردمندی و زندگی خوب تشخیص و انتخاب هدف ها و مسایل باارزش است.» (فیلیپ.ج.اسمیت, ص. 42-43)
اسمیت و هولفیش معتقدند که «فکر کردن، به طور کلی یعنی “کناره گیری” یا “دوری” از موقعیت های محسوس زندگی و ناراحتی های موجود در آن که نیازمند اقدام است، موقعیت هایی که در آن تمایل ها، امیدها، اضطراب ها و مسایل پیدا می شوند. فکر کردن، یعنی بررسی معانی، استنتاج کردن، نشان دادن عکس العمل مفهومی یا ارائۀ مفاهیم، نامگذاری اشیاء و وقایع و گفتن و نوشتن راه خروج فرد از یک مشکل.» (فیلیپ.ج.اسمیت, ص. 41) آنها “مراحل فعالیت فکری” را به شرح زیر دسته بندی می کنند:
ملاحظه می شود که مرحلۀ اول اشاره دارد به برخورد ذهن(یعنی عطف توجه آن) با گره و مشکل خارجی (یعنی با آن چه در عالم خارج مانعی پیش روی ما قلمداد می شود). مرحلۀ دوم مربوط است به تشخیص این که “موقعیت مسئله ای، خارج از ذهن ما وجود دارد” و “این موقعیت خارجی باید به امری ذهنی تبدیل(مسئله) شود” یعنی قدم اول در صورت بندی مسئله از طریق پل زدن از عالم واقع به درون ذهن یعنی “به ذهن بردن گره خارجی” برداشته می شود. در این مرحله، مناسب بود نویسندگان به اهمیت “طرح سؤال” که در واقع اصلی ترین بخش صورت بندی مسئله در ذهن است، اشاره می کردند زیرا تا زمانی که یک مسئله، در قالب سؤالات مختلف و مرتبط با هم طراحی و صورت بندی نشود، نوبت به مرحلۀ سومی که نویسندگان به آن اشاره نموده اند، نمی رسد. این مرحله عبارتست از صورت بندی پاسخ های حدسی(فرضیه ها) و انتخاب بهترین پاسخ حدسی از میان سایر پاسخ ها بر اساس معیارهایی همچون ارتباط منطقی، اقتصادی بودن، اخلاقی بودن، قانونی و شرعی بودن، عناصر زیبایی شناختی و…
ابوالفتح آمدی. (بلا تاريخ). غررالحکم و درر الکلم (المجلد 2).
اچ.گوردن گلفیش فیلیپ.ج.اسمیت. (بلا تاريخ). تفکر منطقی: روش تعلیم و تربیت. (عل شریعتمداری، المترجمون) تهران: سمت.
جان دیویی. (1341). مقدمهاي بر فلسفه آموزشوپرورش يا دموكراسي و آموزشوپرورش. (ا.ح.آریانپور، المترجمون) تهران: کتابفروشی تهران.
جان دیویی. (بلا تاريخ). چگونه فکر میکنیم؟
علی شریعتمداری. (1369). روانشناسی تربیتی (الإصدار 4). تهران: امیر کبیر.
علی شریعتمداری. (1380). اصول تعلیم و تربیت (الإصدار 16). تهران: دانشگاه تهران.
علی شریعتمداری. (1389). نقد و خلاقیت در تفکر. تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
علی شریعتمداری. (بلا تاريخ). فلسفه. تهران.
علیرضا رحیمی. (1389). تعلیم و تربیت بصیرت گرا(ارائه یک نظریه تربیتی بر اساس مفهوم بصیرت). تهران: انتشارات دانشگاه امام صادق.
علیرضا رحیمی. (1394). دستنامه معلمان کتاب زندگی. تهران: نهج.
محمدبن یعقوب کلینی. (بلا تاريخ). الکافی. (علی اکبر غفاری، المحرر) تهران: محمد.
محمود شهابی. (بلا تاريخ). رهبر خرد.